رابطه واجب تعالی با اراده انسان
زیر نظر :دکتر حسینی شاهرودی
گرداورنده :نرجس غلام رستمی
فهرست
1. تعریف اراده به طور کلی
2. حقیقت اراده
3. اراده انسان
4. اراده الهی
5. ارتباط این دو باهم
6. نتیجه نهایی
مقدمه :
به نظر من این بحث برای انسان تازگی نداشته و همواره سوالات تازه ای در این زمینه مطرح می شده است.و متفکران در پی پاسخ به انها و طرح مباحث جدید در این حیطه بودهاند.
حال به بیان سوالات و شبهه هایی که در این زمینه مطرح شده است ، می پردازیم
1- اراده الهی مطلق است یا مقید ؟
2- اگر راده الهی مطلق است پس افعال انسان نیز به اراده الهی انجام می شود؟
3- اگر خداوند خالق افعال انسان باشد ٌپس اختیار و ازادی انسان بی معنی است؟
4- اگر خداوند خالق افعال انسان باشد پس امر و نهی و ثواب و عقاب نیز بی معنی است؟
5- اگر خداوند خالق افعال انسان باشد وجود شرور و بدی در افعال انسان چگونه توجیه می شود؟
6- ...
برای یافتن پاسخ این سوالات و سوالات مشابه انها ابتدا به تعریف اراده و اثبات وجود ان و مباحثی در این زمینه می پردازیم.
تعریف اراده و معنای لغوی ان
اراده لفظی عربی و از ریشه "رود"و مصدر است که معادل "خواست "به معنای اهنگ در فارسی است.
جوهری در "الصحاح"اراده را مرادف با مشیت و طلب دانسته است.
در فرهنگ های فلسفی بیشتر به معنای "خواستن،قصد کردن ، اشتیاق به انجام کار و طلب کردن" است.
نتیجه اینکه بسیاری اراده را معادل مشیت یا خواستن اورده اند ،اما این دو از نظر معنا بسیار به هم نزدیک اند.و ما با توجه و دقت در حالات خویش می یابیم که اراده بعد از مشیت برای نفس حاصل می شود .
علامه طباطبایی میگوید : "پس از انکه فاعل دانست که فعل خاصی برای او خیر است نسبت به ان فعل شوق پیدا میکند زیرا خیر همیشه محبوب است .در صورتی که فاعل فاقد ان باشد ،بدان شائق میشود و این شوق یک کیف نفسانی است و به دنبال شوق اراده حادث می شود اراده نیز یک کیف نفسانی جداگانه است."
حقیقت اراده :
اراده به معنای "خواستن و دوست داشتن " در نفوس حیوانی و انسانی ازقبیل کیفیات نفسانی است،ولی معنای تجرید شده ی ان که از شوون وجود مجردات است،قابل نسبت دادن به مجردات تام و خدای متعال است.اراده را می توان از صفات ذات دانست .
اراده به معنای تصمیم " گرفتن " درنفوس متعلق به ماده کیفیتی انفعالی یا یکی از افعال نفس است.و امری حادث در نفس و مسبوق به تصور و تصدیق و شوق است و چنین امری را نمی توان به مجردات تام و مخصوصا به خدای متعال نسبت داد. زیرا ساحت قدس الهی از عروض اعراض و کیفیات نفسانی منزه است. ولی می توان ان را به عنوان صفت فعلی و اضافی برای خداوند در نظر گرفت.
اراده تکوینی الهی را می توان به دو معنی در نظر گرفت .
1- به معنای حب متعلق به افعال اختیاری خودش که صفتی ذاتی و ازلی و واحد و عین ذات می باشد
2- معنای دوم ان صفتی است اضافی ،که از مقایسه بین اعال الهی و صفات ذاتیش انتزاع می گردد. و به تبع حدوث و کثرت افعال ،متصف به حدوث و کثرت می گردد
اراده انسان :
الف : از دیدگاه وجودی
ب : از دیدگاه ماهوی
الف: وجود اراده در انسان ،یعنی مرید بودن او امری فطری و وجدانی است و نیاز به اثبات ندارد .زیرا هر انسانی بالوجدان می یابد که گاه کششی در اوست که اورا به سوی انجام برخی امور می کشاند . در نهایت ان را انجام می دهد .و گاه نمی خواهد و ان را انجام نمی دهد. این حالتی که در او پدید می اید و مقدمه قریب فعل است ، در انسان اراده نام دارد. پس باید گفت که تحقق فعل در اراده شرط نیست.
بحث وجود شناسی اراده در انسان بحثی است که تقریبا مورد اتفاق تمامی متفکران و فلاسفه و متکلمان است.
ب : علی رغم اتفاق نظر متفکران در مبحث قبل ،در تفسیر و بیان ماهیت کلی اراده در انسان در میان انها اختلاف نظر وجود دارد.
- خواجه نصیر ،اراده و ضدش کراهت را از اقسام کیف نفسانی دانسته است .
- ابن سینا نیز در تبین مساله اراده می گوید :وقتی چیزی را اراده می کنیم ،ابتداء ان را تصور می کنیم ،این تصور یا ظنی یا تخیلی و یا عملی است شبه اینکه ان چه تصور کردیم پسندیده یا مفید است به دنبال این تصور و اعتقاد شوق به تحصیل ان در ما ایجاد می شود .ان گاه که این شوق قوی شد و عزم جزم گزدید، نیروی عضلات ،اعضا را برای انجام ان به حرکت و جنبش در می اورد.
- نظر صدر المتالهین نیز این است که " اراده در حیوان کیف نفسانی است ...و ان غیر از میل شدید است."
- علامه طباطبایی ضمن اینکه اراده را جزو کیف نفسانی می شمارد ان را غیر از علم و شوق میدانسته و می فرماید :"اراده به دنبال شوق می اید ،اگر چه برای ان تعبیر دقیقی که تصور حقیقتش را بنماید نداریم .اما وقتی می بینیم که کسی انجام فعلی را راده می کند درحالی که ازانجام ان ناتوان است و علم به عجز خویش ندارد ،پس نمی تواند فعل را انجام دهد .و گاهی هم فعل راراده می کند و به دنبال ان قوای حرکتی برای انجام ان به جنبش درمی ایند و فعل را انجام می دهد.پس مامی فهمیم که اراده ای داریم که بعد از شوق است ."
نقد و بررسی
نتیجه اینکه اراده فعل اختیاری نفس است از ان جهت که انسان فاعل بالقصد است .
با تامل در تعریف های ذکر شده اشکار می شود که هیچ یک از انها حقیقت اراده را بیان نکرده اند ،گرچه هر یک به وجهی درستند
حقیقت این است که مفهوم اراده نه عین مفهوم علم است و نه میل ونه شوق چون :
اولا:مفاهیم ذاتا مباین اند .
ثانیا:چه بسا هر یک از مفاهیم فوق گاهی درما تحقق می یابد ،اما ما ارادهانجام فعل نمی کنیم . در هر صورت انچه که می توان گفت این است که ،همه اینها از مقدمات فعل ارادی است واراده وصفی وجودی و امری تشکییکی و ذو مراتب است و در موجودات متناسب با مرتبه وجودیشان ساری و جاری است. نتیجه اینکه اراده فعل اختیاری نفس است از ان جهت که انسان فاعل بالقصد است .
حقیقت اراده این است که اراده ، فعل اختیاری صادر از نفس با نوعی تجلی است و ملاک اختیاری بودن فعل
این است که صادر از رضای فاعل باشد ،بدون اجبار... و باید دانست که شوق و رضا و حب و نظایر ان
اگرچه جدای از علم نیستند ،اما عین علم هم نیستند .چون حقیقت علم تنها کشف است اما حقیقت اینها چیزی
است که مستلزم کشیده شدن به سوی فعل ملائم و مطلوب درنفس است."
اراده الهی :
این بحث به طور مفصل دریکی از مقالات دوستان امده است حتما برای تکمیل بحث ان را مطالعه بفرمایید.و ما دراینجا تکرار ان خودداری می کنیم .
رابطه واجب تعالی با اراده انسان
در ادامه بحث به ارتباط اراده انسان با اراده الهی می پردازیم
این یکی از مباحثی است که در طی قرون گذشته همواره مورد توجه فلاسفه و متفکران بوده است و تقریبا تمامی انها سعی در پاسخ گوی ان داشته اند .
همان طور که گفته شد همواره نحله های مختلف کلامی و فلسفی در پی پاسخ گویی و توجیه عقلی و نقلی این سوالات بوده اند و نظرات متفاوتی داده اند ، حال ما به بیان نظرات انها ونقد و بررسی انها می پردازیم.
نظرات معتزلی ها :
معتزلی ها در تاریخ به مفوضه معروفند ، یعنی قائل به اختیار مطلق هستند.
انها اراده خدا را منحصربه افعال نیک می دانند.و قبایح را مشمول اراده خدا نمی دانند ، بلکه تنها منتسب به اراده بندگان می دانند.چنانکه عبدالجبارمعتزلی می گوید : "خدای تعالی اراده می کند هر چه را از بندگان که مراد اوست .پس از بندگان می خواهد ،انچه را امر کرده و تشویق کرده است. اما معاصی و مباحات را اراده نمی کند ، چون از معاصی نهی کرده است."
- همچنین در بحث خلق افعال، انها معتقداند که افعال ادمی همه به ایجاد بندگان است و خداوند هیچ دخالتی در ایجاد انها ندارد ، بلکه افعال تنها بر حسب علم و اگاهی و قصد و اراده ی خود انسان انجام می گیرد.
- عبد الجبار در جای دیگر می گوید: "خدای تعالی به قبح هر قبیحی عالم است و به بی نیازی خودش به قبایح نیز اگاه است و بی نیاز از انهاست و کسی که صفتش این گونه باشد ،فعل قبیح را انجام نخواهد داد."
- بسیاری از انها فعل انسان را منتسب به او می دانند ، چه به مباشرت صادر گردد، چه به تولد...
- بعضی هم انسان را فاعل مباشر می دانند.اما در فعل متولد فاعل را خدا و فاعل غیر مستقیم را انسان می دانند.و همه معتزلی ها بر این نظراند که خداوند کفر و معاصی و هیچ یک از افعال غیر را نبافریده است و اراده اوتنها به خیرات تعلق می گیرد، خیرات هم از ان جهت منتسب به خدا هستند که خداوند امر به خیر کرده است .
- پس از دیدگاه انها رابطه خدا با افعال انسان تنها جنبه تشریعی دارد ،از ان جهت که امر به نیکی و نهی از بدی کرده است . اما از جهت تکوین ، بنده در فعلش مستقل است. و این در واقع همان تفویض است
چون حق به تفتصیل و شوون گشت عیان
مشهود شد این عالم پر سود و زیان
چون باز روند عالم و عالمیان
در رتبه ی اجمال ،حق اید به میان (جامی )
نقد و بررسی
در رد سخنان ایشان باید گفت که:افعال اختیاری اموری ممکن اند و نسبت ماهیت ممکن به وجود و عدم برابراست و ماهیت تنها در صورتی از این حد وسط خارج و به یکی از ان دو طرف متصف می شود که یک مرجح بیرونی وجود داشته باشد. این مرجح همان علت موجبه است که این علت موجبه همان واجب بالذات است و او علت نخستین فعل عر فاعلی است.
نتیجه اینکه فعل انسان نسبتی به واجب تعالی دارد و ان اینکه او به ان وجود و هستی می بخشد و نسبتی به انسان دارد و ان اینکه انسان فاعل مسخر ان می باشد.یعنی فاعلی است که درعین انکه علت فعل است ، خودش معلول می باشد.
و نیز باید گفت که: فاعلیت واجب تعالی در طول فاعلیت انسان است ،نه در عرض ان .
و همین طور بیرون بودن افعال اختیاری از گستره قدرت واجب تعالی ، به گونه ای که انچه اراده او بر انجامش تعلق گرفته،تحقق نیابد و انچه که اراده او بر ترکش تعلق گرفته ،تحقق یابد ، به معنای مقید بودن قدرت واجب تعالی است که عین ذات اوست .
نظریه اشاعره و جبریون
- ازنظرانها قدرت حقیقی ازان خداست و موثر در افرینش فقط اوست و معتقداند که قدرت مخلوقات ، به دلیل حدوث ان شایسته ایجاد نیست.
انها برای اثبات نظرات خود به ایاتی نظیر اینها استناد کرده اند.:
"والله علی کل شیء قدیر "بقره 284)
"وما تشاوون الا ان یشاء الله ..."انسان 30)
" ان الله یفعل ما یرید."حج14)
- انها حکم بر قدرت مطلقه الهی کرده اند و قدرت و اراده او راتنها علت بی واسطه پیداییش همه ی اشیا و امور اعم از جواهر و اعراض و اوصاف دانسته اند.به نظر انها سنت الهی بر این جاری شده است که برخی حوادث به دنبال برخی دیگر باشند، که این بنابر "عادت الله "است .
عادت الله چنین است که ابتدا اسباب ظاهری و به دنبال ان مسببات بیاییند.
- بنابر نظر انها :چون قدرت و اراده انسان مخلوق است ،پس انسان قدرت صدور فعلی از خود را ندارد.بلکه ایجاد فعل از خداست و انسان تنها می تواند قصد و نیت انجام امری را داشته باشد.انها از این ، تعبیر به کسب کرده اند و می گویند: فعل از خدا و کسب از انسان ، انگاه خدا فعل را مطابق قصد و نیت او خواه حسن باشد و خواه قبیح ، خلق می کند.
- به نظر انها افعال اعم از خیر و شر ، حسن و قبیح مخلوق خدای تعالی است .
- غزالی می گوید:" هیچ موجودی نیست ، مگر اینکه مستند به مشیت او و صادر از اراده اوست پس او اغاز و انجام هستی و به انجام رساننده هر چیزی است ."
- از نظر انها خدای تعالی حرکات و سکنات انسان را اراده کرده است یا نه اگر اراده کرده است باید مطابق اراده خداوند واقع شود.زیرا چگونه می شود که مخالف اراده خدا کاری در جهان هستی ایجاد شود و اگر اراده نکرده است بایستی ان کار واقع نشود.زیرا ممکن نیست بدون اراده خداوند حادثه ای در موجود گردد. پس انسان با این دلیل ،در کارهای خود اختیاری ندارد و مجبور است.
ماهمه شیران ولی شیر علم حمله مان از باد باشد دم بدم
حمله مان از باد و ناپیداست باد ای فدای انکه ناپیداست باد (مولانا)
- بعضی هم قضای علم خداوند به اعمال انسان ازجمله گناهان را دلیل بر جبری بودن کارهایش می دانند.
چنانچه در دو بیتی معروف خیام امده است.
من می خورم و هرکه چو من اهل بود می خوردن من به نزد او سهل بود
می خوردن من حق به ازل می دانست گر می نخورم علم خدا جهل بود
نقد و بررسی
- همان طورکه قبلا اشاره شد ،نسبت دادن فعل به واجب تعالی به صورتی که او ایجادکننده باشد،هیچ منافاتی با نسبت دادن فعل به وسایط ندارد و رابطه شان طولی است نه عرضی .
از طرفی اراده ی واجب تعالی به فعل با این ویژگی که یک فعل اختیاری باشد ،تعلق گرفته است . یعنی خداوند اراده کرده است که انسان با اراده و اختیار خود چنین و چنان کند.
اینکه ارتکاب گناه و هر فعل دیگری از انسان معلول خداوند است ،مقدمه درستی است ، اما نتیجه ای که از ان می توان گرفت این است که ،درهرصورت این فعل با اختیار از انسان سر می زند. بنابراین تحقق این فعل با وصف اختیاری بودن ان قطعی و ضروری است .نه فعل به طورمطلق .
نتیجه انکه انچه قطعی و ضروری است همان فعل اختیاری با وصف اختیاری بودنش است که معلوم واجب تعالی است. یعنی با این وصف که انسان مختار فعلی را انجام می دهد یا نه پس با وصف اختیاری بودن ان انسان در ان کار مجبور است نه به طور مطلق در انجام ان کار و این قطعیت و ضرورت نه تنها با اختیار منافات ندارد بلکه موید ان نیز است .
برای مطالعه بیشتر در این زمینه نیز می توانید به مقاله یکی از دوستان در زمینه" رابطه علم خدا با اختیار انسان " مراجعه کنید.
نظر حکمت مشاء
- حکمای مشاء از طریق قائده "علت علت یک شیء علت ان شیء است ."به این بحث پرداخته اند. انها خداوند را علت موجده و مبقیه ی انسان می دانند وانسان را علت افعالش ،پس علت موجده اختیار در انسان ،خداوند است. چنانچه فارابی می گوید:
" سبب و علت همه اعمال بندگان به واسطه رشته ای از اسباب و علت ها است که درمیان انها اختیار ادمی اخرین انها ست. "
- ابن سینا نیز دردفاع از ازادی اختیار و اراده در انسان می گوید :
"اگر سوال شود ،اگر انسان محکوم تقدیر است پس عقاب چرا؟"پاسخ می دهد: " عقاب برای نفس ،به خاطر خطاهایش می باشد،مانند مرضی که از پرخوری برای بدن عارض می شود."
- بنابر این سرنوشت انسان به دست خود او رقم می خورد. و عقاب الهی مجازات اعمال اوست،یعنی افعالی که با اراده و اختیار خویش انجام داده است ،پس خود پاسخگوی افعال خود است .
نظر حکمت اشراق
- ازسخنان سهروردی چنین برمی اید که ایشان نیز تقریبا نظری مثل نظر حکمای مشاء دارد و انها نیز قبایح را از خدای تعالی منزه دانسته و این امور را افعال ادمی می داند.
نظر حکمت متعالیه (امر بین الامرین)
انها با الهام گرفتن ازروایات ائمه اطهار به بحث در این زمینه با عنوان " امر بین الامرین "پرداخته اند.
- صدر المتالهین در رساله " خلق الاعمال " چنین می گوید: " مراد از ام بین الامر یا نه جبرو نه اختیار، این نیست که فعل ادمی ترکیبی از این دو است ،و به معنای خالی بودن عمل از هر دو نیز نیست و نیز به معنای اختیار ناقص و جبر ناقص هم نیست ،همچنین به معنای اختیار از جهتی واضطرار از جهت دیگر هم نیست، بلکه مراد این است که ادمی مختار است از همان حیث که مجبور است و مجبور است در همان حال که مختار است، به عبارت دیگر اختیار او عین اضطرار اوست."
- علامه طباطبایی نیز این طور بحث را مطرح می کند که "در عالم ممکنات هیچ فعلی از افعال ، حتی افعال اختیاری انسان نیست که بدون واسطه یا با واسطه فعل واجب بالذات نباشد . ادمی در افعال خود مختار است، لکن این اراده ذات واجب است که چنین تعلق گرفته است که انسان با اختیار خود کار کند. پس انسان و اختیارش همه فعل اوست."
- همان طور که می بینید ،حکمای متعالیه جور دیگر بحث را مطرح کرده اند و ان اینکه انها حق تعالی را فاعل قریب افعال انسان دانسته اند، درعین حال که انها فاعلیت و مختار بودن انسان را پذیرفته اند.
- انها بابحث علت و معلول و منتهی شدن همه ی حوادث به ذات واجب و شمول اراده حق بر همه ی ممکنات ازیک سو و منزه دانستن خداوند ازنقائص و شرور ازسوی دیگر به طرح براهینی در بحث جبر و اختیار پرداخته اند.
برهان اول - ازطریق بحث علت و معلول :
وجود معلول عین ربط به وجود علت است و وابسطه به ان می باشد. بنابر این وجود های امکانی هرچه که باشند ،عین ربط به وجود علت و واجب بالذات است و استقلالی از او ندارد و محاط به او می باشد. پس هستی انها بیرون از هستی واجب تعالی نیست و در عالم هستی تنها یک ذات مستقل وجود دارد. بنابراین ممکنات با همه صفات و افعالشان ، همگی افعال اویند. نتیجه اینکه واجب تعالی فاعل قریب هر فعل و فاعل ان فعل است.
- با توجه به این استدلال ذات انسان و صفات او ، مانند مختار بودن و نیز همه افعالش، ازجمله اختیار و ترجیح دادن ان عین ربط به واجب تعالی است.
برهان دوم -
اینکه جنبه اصیل هر موجودی وجود اوست ،موجود یا واجب بالذات و یا غیر واجب بالذات است ،غیر واجب بالذات خواه جوهر وخواه عرض دارای ماهیت است و ممکن بالذات است،یعنی نسبتش به وجود و عدم برابر است و برای اتصاف به هر یک از دو طرف وجود و عدم نیازمند مرجح است که به ان تعیین دهد و ان را واجب و ضروری گرداند،این مرجح همان علت تامه است.
پس هر ممکنی در هستی خود هم در حدوث و هم در بقاء نیازمند علتی است که ان را ایجاب و ایجاد کند و ان علت ،یا خود واجب است و یا به واجب ختم می شود. بنابراین غیر از واجب بالذات همه موجودات ممکن حتی افعال اختیاری انسان مستقیما و یا با یک یا چند واسطه فعل واجب بالذات بوده و معلول اوست.
حاصل بحث اینکه استناد فعل به واجب بالذات هیچ ناسازگاری با استنادش به فاعلی که موضوع ان است ، مانند انسان ندارد.به عبارت دیگر استناد فعل به فاعل انسانی در یک سطح است و استناد وجود ان به واجب تعالی در سطح بالاتری است که دران سطح وجود خود انسان و وجود مادهای که کارش را روی ان انجام می دهدو وجود ابزارهایی که کار را به وسیله ی انها انجام می دهد، همگی مستند به اویند.پس تاثیر اراده انسان به عنوان جزء اخیر از علت تامه در کار خودش منافاتی با استناد وجود همه اجزاء علت تامه ،به واجب تعالی ندارد و این خدای متعال است که وجود جهان و انسان و همه شوون وجودی اورا در بر می گیرد. و همواره به انها وجود می بخشد و نو به نو می افریند.بنابراین کارهای اختیاری انسان نیز غیر از خدای متعال و خارج از قلمرو اراده ی او نخواهد بود و همه صفات و ویژگی ها و حدود و مشخصات انها نیز وابسطه به تقدیر و قضا و قدر الهی می باشد.
امام خمینی نیز در تبین این نظربر این حقیقت تکیه میکند که موجودات غیر خدایی اثر گذارند اما نه مستقلا. انها فاعل و علت موثر هستند امانه بریده از خدا و به طور انحصاری در جهان . غیر از خدا فاعل مستقلی وجود ندارد، موجودات غیر الهی همه ی وجودشان نیاز است و فقر همه ی وجودشان را احاطه کرده است.
بنابر این همه معلول ها و اثار و خواص صادر از غیر خدا ، در همان حال که به علت ها منتسب هستند به خدا نیز نسبت داده می شوند ایشان پس از این استدلال گروندگان به ازادی مطلق (معتزلی ها) رامشرک می داند .زیرا انها موجودات ممکن را مانند خدا مستقل فرض کرده اند . و جبری گراها را کافر می داند .زیرا انها خدا را از مرتبه خود پایین اورده اند و مانند موجودی ممکن فرض کرده اند که محل تغییر و تحول است.
نتیجه بحث اینکه در عین حال که اراده خدا مطلق است و انسان مرید و مختاراست ،اما اراده و اختیار او به اراده خداوند و در طول اراده اوست.
نتیجه نهایی :
به طور کلی طبق مبانی حکمت مشاء به مساله بحث برانگیز اراده انسان واراده واجب تعالی وارتباط ان دو با هم رامی توان اینگونه باسخ داد که اراده انسان در طول اراده واجب تعالی است وفعل انسان ابتدا به اراده واجب تعالی تعلق می گیرد وبعد به اراده انسان بدین صورت که اراده واجب تعالی به فعل انسا ن به وصف اختیار تعلق می گیرد
اما براساس مبانی حکمت متعالیه که تمام افعال بی واسطه فعل واجب تعالی است پاسخ به گو نه ای دیگر است
تمام ممکنات حتی افعال اختیاری انسان که خود ممکنی از ممکنات است فعل واجب تعالی است ومتعلق اراده الهی می باشد اما با وصف اختیاری بودن . این پاسخ کاملتر است .
منابع :
جبر و اختیار :علامه جعفری
ترجمه و شرح نهایه الحکمه علامه طباطبایی: علی شیروانی
ازادی و اراده انسان در کلام اسلامی :طاهره روحانی و حلیمه حسینی
اراده خدا از دیدگاه فیلسوفان و متکلمان و محدثان:علی اله بداشتی
انسان و سرنوشت :شهید مطهری
اموزش فلسفه ج 2 مصباح یزدی
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |